دل سگ رمانی از میخائیل بولگاکف
دل سگ یکی از کتابهای خوبی هست که خواندهام . توضیحاتی در مورد این کتاب از ویکی پدیا در اینجا قرار میدهم. اگر این کتاب رو تا بحال نخواندید پیشنهاد میکنم بخوانید
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
دل سگ (به روسی: Собачье сердце) رمانی از میخائیل بولگاکف نویسنده روسی است. این رمان در سال ۱۹۲۵ نوشته شد. اما انتشار آن ممنوع بود و سرانجام رسماً در سال ۱۹۸۷ در اتحاد جماهیر شوروی منتشر شد.
دل سگ داستانی علمی-تخیلی است که بولگاکف در همان نخستین سالهای پیروزی انقلاب بلشویکی نوشت. در این داستان با طنزی تلخ نشان میدهد این مغز نیست که انسان ساز است بلکه قلب شالوده و پایه ساخت انسان است. صرف داشتن عقل نمیتواند « آدم » بسازد، بلکه احساس و روح انسانی است که « انسان » میسازد.
اما آنچه را بیشتر میتوان عامل توقیف کتاب دانست، تشریح روحیه انقلابیون بلشویک و شباهت آنها به سگی است که به واسطه قرار دادن مغز یک انسان در کاسه سرش به تدریج شکل انسانی یافته است.
فیلمی براساس دل سگ ساخته شده است. فیلمساز با استادی فضای حاکم بر سال ۱۹۱۷ در مسکو را نشان میدهد. آغاز فیلم دوربین شهر را از چشم یک سگ ولگرد میبیند. روزهای سرد و پر برف و باد، به گونهای نشان داده میشود که بیننده خود سرما را حس میکند و ایمان میآورد که فصلی سرد، پر از طوفان و برف و سرما آغاز گشته است، در بخشهای بعدی مغز سگ توسط جراح معروفی با مغز یک انسان مرده عوض میشود، سگ به تدریج شکل آدم پیدا میکند، اما از آدمیت تنها « شکل » را دارد. رفتاری بدور از شان و نزاکت دارد و نه تنها حاضر نیست آداب اجتماعی را بپذیرد که آنها را به مسخره میگیرد. پروفسور جراح تلاش فراوان میکند تا این « سگ » را « آدم » کند، اما او تمایلی به تعلیمات وی ندارد و به افکار وی میخندد و آنها را به تمسخر میگیرد. پروفسور و دستیارش از آدم شدن او ناامید میشوند و عملاً میبینند او تبدیل به انسانی شده که قوانین و اصول اجتماعی را به راحتی زیر پا میگذارد. برخوردهای تند و غیر اصولی این سگ آدم نما آنها را به این نتیجه میرساند که باید وی را به جای اولش برگردانند تا او تنها بتواند به عنوان یک سگ ولگرد در کوچه و پس کوچههای مسکو به زندگی ادامه دهد.
واکنش در ایران
این رمان در ایران نقد و نظرهای متفاوت و بعضاً متضادی برانگیخت. سید علی خامنه ای رهبر معظم جمهوری اسلامی ایران در دیدارش با هنرمندان در تاریخ ۴/۷/۱۳۷۰ شمسی ضمن پیش کشیدن هنر انقلابی این رمان را با دیگر رمانهای انقلاب شوروی قیاس میکند و تلویحاً علت این که رمان به توفیق در خور خود نرسیده مخالفت با نفس انقلاب میداند. این بیانات که در سایت او نیز آمده بطور خلاصه چنین است:
من اگر بخواهم یک نمونهی کامل این موضوع را برای شما مطرح کنم، باید از یک رمان نام ببرم. من رمانی به نام «دل سگ» خواندم، که نویسندهاش روسی است. این رمان، داستانی علمی، تخیلی است و… این رمان، رمان کوچکی هم هست؛ اما بسیار هم هنرمندانه است. این رمان در ایران هم ترجمه شده و چاپ گردیده است؛ ولی شماها اسمش را هم نشنیدهاید. رمان «دل سگ»، یک رمان ضد انقلابی است که در حدود سالهای ۱۹۲۵ یا ۱۹۲۶ – یعنی همان اوایل انقلاب روسیه – نوشته شده و نویسندهاش به انقلاب و به بعضی از کارها معترض است و آنها را مسخره کرده است؛ مثل همین کارهایی که در اینجا هم نظیرش را دیده بودیم. این اثر، اصلاً جزو ادبیات روسیه نیست. این رمان میتوانست در دنیا پخش بشود. نمیشود گفت که آنجا پشت پردهی آهنین بود، یا در زمان استالین بود؛ نه، چرا در دنیا پخش نشد؟ چرا به عنوان یک اثر برجسته در دنیا ظهور پیدا نکرد؛ در حالی که «دن آرام» در دنیا به عنوان یک اثر برجسته مطرح است – بحث روسیه نیست – و به زبانهای زندهی دنیا هم ترجمه شده است؛ یعنی اثر انقلاب است.
ترجمهها
دل سگ ترجمه مهدی غبرایی از زبان انگلیسی
این پست باعث شد تصمیم بگیرم جدیتر روی ترجمهی فرانکشتاین فکر کنم. «انسان» بودن یعنی چی و از کجا سرچشمه میگیره تو ادبیات از اون موضوعهاست که برام خیلی جالبه؛ خیلی جالبتر از اینکه آدم بعد از مرگ کجا میره و چی سرش میآد.
بعد خیلی دلم میخواست یه چیزهایی هم دربارهی ادبیات انقلابی و … بگم … که خودسانسوری میکنم.
به اندازه کافی سانسور هستیم . سانسور نکن . سانسور باعث میشه وب فارسی همیشه تیکه های گمشده ای داشته باشه . دستور فیلتری اومد یکیاریش میکنیم